۱۳۸۹/۱۲/۲۰

آریایی ها


آریا (سانسکریت: آ-ریا āˊrya، ایرانی باستانی: اَریا arya، پارسی باستانی: اَرییا ariya، اوستایی: اَیرییا airiia)[۱]، نامی است که نیاکان مشترک اقوام ایرانی و هندی (مردمان شمال هند) (آنان که به زبان‌های هند و ایرانی سخن می‌گفتند) خود را بدان معرفی می‌کردند و آن را به معنی شریف، اصیل و آزاده و بسیار نجیب دانسته‌اند. کسی که وابسته و از تبار قوم آریا باشد آریایی، آرین یا آریان می‌نامند.
تنها مورد کاربرد مجاز اصطلاح آریایی درباره اقوامی است که در ازمنه باستانی خود، خویشتن را آریا می‌نامیدند. هندیان و ایرانیان و مادها و سکایان و آلان‌ها و اسکیت‌ها و اقوام ایرانی زبان آسیای میانه خود را آریا می‌خواندند.[۲]
نام ایران نیز از این ریشه مشتق شده‌است. نمونهٔ این اشاره‌ها را می‌توان در اوستا، سنگ‌نبشته‌های هخامنشی و متن‌های کهن هندو (مانند ریگ‌ودا) دید. مورخان قدیم از آن نام برده و هرودوت و بطلمیوس چند قوم را به نام آریایی یاد کرده‌اند. پژوهش گسترده در پیرامون این واژه انجام شده و اختلافات بسیاری به میان آمده‌است.
بایسته‌است یادآوری گردد که واژهٔ آریا پیش از این، به گونه‌های دیگر، از جمله اَری āri به معنای فلات نشین در زبان هندوآریایی کهن و ارتَه در زبان‌های میان رودان به کار رفته‌است. در هزارهٔ سوم پ.م. نیز به واژگان فراوانی که هر یک به گونه‌ای با واژهٔ اَری در آمیخته‌اند، برمی خوریم.[۳]
در اواخر سدهٔ ۱۸ شناسای دو شاخهٔ زبان آسیایی یعنی سانسکریت و اوستایی آغاز شد، دانشمندان به شباهت تام زبان سانسکریت با زبانهای یونانی و لاتینی و کلتی و آلمانی پی بردند و این شباهت آشکار کرد که تمام این زبان‌ها دارای یک نیای مشترک هستند.
در سدهٔ نوزدهم، پس از آنکه زبان‌شناسان زبان‌های هندوایرانی و اروپایی را هم‌ریشه یافتند، برخی از اروپاییان واژهٔ آریایی را به معنای کسی که به زبانی هندواروپایی سخن می‌گوید به کار بردند. در سال‌های پایانی سدهٔ نوزدهم و آغاز سدهٔ بیستم، در آلمان و انگلیس، برخی این واژه را برای توصیف مردم شمال اروپا و اقوام ژرمن به کار می‌بردند. این کاربرد نو از این واژه، پس از جنگ جهانی اول، دست‌مایهٔ گروه‌های نژادپرست آلمانی و به‌ویژه حزب نازی شد.

Le mot Aryen est la forme française du mot sanskrit Arya[1] (du sanskrit : fidèle, noble. Populations de langues indo-européennes d'Iran[1] [Iran = Ayryãnã Vaejo « l'origine des Aryens »] et de l'Inde du Nord, et qui n'implique aucune race particulière.) qui évoque un antique peuple de « pères de famille » qui honore les devas au moyen des stances transmises par la tradition du Rigveda[2]. Ce peuple est originaire de la rive occidentale de l'Indus.
Francisé en « aryen », le terme sanskrit ārya (avestique, airya) signifie « excellent, honorable, noble ». Ainsi se désignent, avec la morgue coutumière des conquérants, les populations de langue indo-européenne qui, vers la fin du IIIe millénaire avant l'ère chrétienne, s'établissent sur le plateau iranien […][3]
Les Aryens (en sanscrit "Aryas", en avestique "Airya"), ou "Nobles", vont former une entité homogène, détachée de la grande mouvance indo-européenne. Cette entité prend place dès le IIIe millénaire entre les mers Caspienne et Aral. Vers le IIe millénaire, ce vaste peuplement va gagner le sud, très lentement. Vers L'Iran, vers l'Inde, mais aussi vers le Proche et le Moyen Orient. Arrivé en bordure du plateau iranien, aux confins du Turkestan, ce groupe qu'on dénommera souvent "indo-iranien" se divise. Appellation logique puisqu'il peuplera l'Inde et l'Iran. En effet une partie passe par Kaboul, en Afghanistan, et se fait "aspirer" par l'Inde, la pénétrant par le Penjab, au nord-ouest de ce sous-continent. L'autre partie débouche sur le plateau iranien.[4]
"Iran" signifie en sanskrit "pays des Aryens", des nobles. Les Aryens, populations indo-européennes ancêtres des Perses, sont venus s'établir sur le plateau iranien vers le deuxième millénaire avant JC.[5]
De là, le terme Aryens vient à désigner aussi un groupe linguistique originaire d'Asie centrale qui vers la fin du troisième millénaire avant l'ère courante s'est scindé en au moins deux branches, qualifiées d'indo-aryenne et d'iranienne[6].
Le mot Aryen désigne aussi le groupe de peuples iraniens et de langue indo-iranienne qui depuis des millénaires a occupé le plateau iranien


نوح

نوح (به عبری: נוֹחַ) یکی از شخصیت‌های تورات یهودیان و کتاب مقدس مسیحیان و همچنین قرآن مسلمانان و قهرمان داستان طوفان نوح است. در سفر پیدایش، از او به عنوان فرزند لامک، دهمین نسل از نسب آدم، نخستین کشاورز و پرورش دهنده تاکستان یاد شده است. طبق نقل‌های کتاب مقدس، هنگامی که یهوه (خدای یهود) از فساد و تباهی فرزندان آدم به خشم آمد و تصمیم به نابودی آنها با برپا داشتن طوفانی به طول چهل روز و چهل شب نمود، نوح به‌خاطر پرهیزکار بودنش، مورد عفو او قرار گرفت و خداوند به او امر نمود تا یک کشتی بزرگ بنا کند و همسرش، فرزندانش (سام، حام و یافث) و همسران آنها و از هر حیوان، یک جفت نر و ماده را با خود ببرد تا از طوفان در امان بماند. در اساطیر باستانی بابل، یونان باستان و دیگر تمدن‌ها داستانهای مشابه‌ای از قهرمانان طوفان‌ها وجود دارند.[۱] نوح طبق آنچه در کتاب مقدس و قران نگاشته شده‌است، ۹۵۰ سال زیست.[۲][۳]
مسلمانان او را اولین پیامبر اولوالعزم می‌نامند. همچنین نسل انسان‌های جهان را از سه فرزند او سام، حام و یافث می‌دانند.

Noah (or Noe, Noach; Hebrew: נֹחַ, נוֹחַ, Modern Noaẖ Tiberian Nōăḥ; Arabic: نُوح Nūḥ; Greek: Νωέ) was, according to the Hebrew Bible, the tenth and last of the antediluvian Patriarchs. The biblical story of Noah is contained in chapters 6–9 of the book of Genesis, where he saves his family and representatives of all animals from the flood by constructing an ark.[1] He is also mentioned as the "first husbandman" and in the story of the Curse of Ham. Noah is the subject of much elaboration in later Abrahamic traditions


Noé (hébreu : נֹחַ nōa'h : repos ou consolation) est un patriarche biblique lié au récit du Déluge. Sous les ordres de Dieu, il bâtit la célèbre arche portant son nom afin d'échapper aux eaux dévastatrices lancées pour éradiquer l'humanité corrompue. Noé aurait vécu 950 ans, était marié[1] et eut trois fils : Sem, Cham et Japhet. Son histoire est contée dans la Genèse aux chapitres 6 à 9. Au chapitre 10, l'Ancien Testament expose comment les fils de Noé seraient à l'origine de l'ensemble des peuples de la Terre (voir Table des peuples).
Elle correspond fortement, ainsi qu'une partie de la Genèse, à un récit de l'épopée sumérienne de Gilgamesh[2].
Le Coran présente également Noé (arabe : نوح) comme un prophète.

سونامی

سونامی، آبلرزه یا غریاله [۱] یکی از پدیده‌های جغرافیایی است. غریاله به لرزش شدید آب دریا گفته می‌شود که در پی زمین‌لرزه‌های زیر دریا پدید می‌آید. آبی که به لرزه در آمده به شکل موج‌های عظیم به کرانه‌ها رسیده و ویرانی به بار می‌آورد. غریاله واژهٔ فارسی بومی برای این پدیده در استان بوشهر است و پدیدهٔ غریاله در کرانه‌های خلیج فارس نیز دارای پیشینه است. غریاله‌ها معمولاً پس از یک زمین‌لرزه بزرگ (با حرکت رو به بالا)، فعالیت آتشفشانی زمین‌لغزه و یا برخورد شهابسنگ‌ها پدید می‌آیند. بسیاری از غریاله‌ها در کرانه‌های ژاپن رخ می‌دهند و از اینرو واژه ژاپنی مربوط به این پدیده یعنی (津波 تسونامی) به زبان انگلیسی و از آن راه به بسیاری زبان‌های دیگر نیز راه یافته است.
 
پس از غریاله‌ها معمولاً گسل‌های بزرگی در بستر دریاها پدید می‌آیند. سرعت موج‌های آبلرزه‌ای گاه به بیش از ۸۰۰ کیلومتر در ساعت می‌رسد. غریالهٔ سال ۱۷۸۸ لیسبون (پرتغال) با موج‌هایی به بلندی حدود ۱۸ متر به شهر هجوم برد و ساکنان آن شهر را در کام خویش به هلاکت رساند. یکی از بزرگ‌ترین غریاله‌ها که در سال ۲۰۰۴ میلادی در نزدیکی سوماترای اندونزی روی داد باعث ویرانی عظیم و کشته شدن پیرامون ۱۰۰ هزار تن در جنوب آسیا شد.
در کتاب‌های تاریخ آمده که بندر بزرگ و پهناور سیراف در جنوب ایران تا سده چهارم هجری و عصر دیلمیان بندری آباد و پر رونق بوده و ناگهان بر اثر زلزله‌ای قسمت بزرگی از شهر به زیر آب رفته که آثار آن هنوز هم مورد توجه باستان شناسان ایرانی وخارجی است‌. آیا غریاله سیراف را ویران کرد و به زیر آب برد پاسخ این سؤال را باید در پژوهش‌های آینده یافت‌.